مارگوت بیکل - احمد شاملو
- یخ آب می شود در روح من
در اندیشه هایم
بهار حضور توست
بودن توست ...
مارگوت بیکل - احمد شاملو



















مرهم زخم های کهنه ام کنج لبان توست!
بوسه نمیخواهم،چیزی بگو.
در زمان سلطان محمود میکشتند که شیعه است
زمان شاه سلیمان میکشتند که سنی است
زمان ناصرالدین شاه میکشتند که بابی است
زمان محمد علی شاه میکشتند که مشروطه طلب است
زمان رضا خان میکشتند که مخالف سلطنت مشروطه است
زمان پسرش میکشتند که خرابکار است
امروز
توی دهناش میزنند که منافق است و
فردا
وارونه بر خرش مینشانند و شمعآجیناش میکنند که لا مذهب است.
اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود :
در آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است
حالا
در اسرائیل میکشند که طرفدار فلسطینیها است
عربها میکشند که جاسوس صهیونیستها است
صهیونیستها میکشند که فاشیست است
فاشیستها میکشند که کمونیست است
کمونیستها میکشند که آنارشیست است
روس ها میکشند که پدر سوخته از چین حمایت میکند
چینیها میکشند که حرامزاده سنگ روسیه را به سینه میزند
و میکشند و میکشند و میکشند :
و چه قصاب خانهیی است این دنیای بشریت ....
احمد شاملو

نگاه کن
آن که مرگش میلادِ پُرهیاهوی هزار شهزاده بود.
نگاه کن!

در این بن بست
دهانات را میبویند
احمد شاملو

بدنِ لختِ خیابان
به بغلِ شهر افتاده بود