گروس عبدالملکیان



  1. از ماه
    لکه ای بر پنجره مانده است
    از تمام آب های جهان
    قطره ای بر گونه ی تو
    و مرزها آنقدر نقاشی خدا را خط خطی کردند
    که خون خشک شده
    دیگر نام یک رنگ است

    از فیل ها 
    گردنبندی بر گردن هایمان
    و از نهنگ
    شامی مفصل بر میز
    فردا صبح
    انسان به کوچه می آید
    و درختان از ترس
    پشت گنجشکها پنهان می شوند

    گروس عبدالملکیان

    +وبلاگ کافی(کتاب)شعر
    http://kafiketabp.blogfa.com/

گروس عبدالملکیان



  1. از ماه
    لکه ای بر پنجره مانده است
    از تمام آب های جهان
    قطره ای بر گونه ی تو
    و مرزها آنقدر نقاشی خدا را خط خطی کردند
    که خون خشک شده
    دیگر نام یک رنگ است

    از فیل ها 
    گردنبندی بر گردن هایمان
    و از نهنگ
    شامی مفصل بر میز
    فردا صبح
    انسان به کوچه می آید
    و درختان از ترس
    پشت گنجشکها پنهان می شوند

    گروس عبدالملکیان

    +وبلاگ کافی(کتاب)شعر
    http://kafiketabp.blogfa.com/

گروس عبدالملکیان





  1. و تازه می فهمم
    که برف خستگی خداست

    آن قدر که حس می کنی
    پاک کنش را برداشته
    می کشد
    روی نام من
    روی تمام خیابان ها
    خاطره ها

    گروس عبدالملکیان

گروس عبدالملکیان



  1. من ماهی خسته از آبم
    تن می دهم به تو
    تور عروسی غمگین
    تن می دهم
    به علامت سوال بزرگی
    که در دهانم گیر کرده است.

    گروس عبدالملکیان

گروس عبدالملکیان






  1. صدای قلب نیست 
    صدای پای توست
    که شب ها در سینه ام می دوی
    کافی ست کمی خسته شوی
    کافی ست بایستی

    گروس عبدالملکیان

گروس عبدالملکیان



  1. من مرده ام
    و این را فقط
    من می دانم و تو
    تو ،که چای را تنها در استکان خودت می ریزی

    گروس عبدالملکیان

گروس عبدالملكيان



گروس عبدالملکیان



دختران شهر

به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد!

گروس عبدالملکیان 

گروس عبدالملکیان


موسیقی عجیبی ست مرگ.

بلند می شوی
و چنان آرام و نرم می رقصی
که دیگر هیچکس تو را نمی بیند

گروس عبدالملکیان

دختران شهر

به روستا فکر می کنند

دختران روستا

در آرزوی شهر می میرند

مردان کوچک

به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند

مردان بزرگ

در آرزوی آرامش مردان کوچک

می میرند

کدام پل

در کجای جهان

شکسته است

که هیچکس به خانه اش نمی رسد

 

گروس عبدالملکیان