نیما یوشیج

 

گرم یادآوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم

نیما یوشیج

+ متن کامل شعر
http://kafiketabp.blogfa.com/

 

 

نیما یوشیج




  1. گرم یادآوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم
    تو را من چشم در راهم

    نیما یوشیج

    + متن کامل شعر
    http://kafiketabp.blogfa.com/

نیما یوشیج



  1. چایت را بنوش
    نگران فردا نباش
    از گندمزار من و تو 
    مشتی کاه میماند
    برای بادها ...

    نیما یوشیج

نیما یوشیچ





  1. آی آدمها ، که بر ساحل نشسته شاد و خندانيد ،
    يک نفر در آب دارد می‌سپارد جان
    يک نفر دارد که دست و پای دائم می‌زند
    روی ِ اين دريای ِ تند و تيره و سنگين که می‌دانيد ،
    آن زمان که مست هستيد
    از خيال ِ دست يابيدن به دشمن ،
    آن زمان که پيش ِ خود بيهوده پنداريد
    که گرفتستيد دست ِ ناتوان را
    تا توانائی ِ بهتر را پديد آريد ،
    آن زمان که تنگ می‌بنديد
    بر کمرهاتان کمربند ...
    در چه هنگامی بگويم ؟
    يک نفر در آب دارد می‌کند بيهوده جان ، قربان .
    آی آدمها که بر ساحل بساط ِ دلگشا داريد ،
    نان به سفره جامه تان بر تن ،
    يک نفر در آب می‌خواند شما را
    موج ِ سنگين را به دست ِ خسته می‌کوبد ،
    باز می‌دارد دهان با چشم ِ از وحشت دريده
    سايه‌هاتان را ز راه ِ دور ديده ،
    آب را بلعيده در گود ِ کبود و هر زمان بيتابی‌اش افزون .
    می‌کند زين آبها بيرون
    گاه سر ، گه پا ،
    آی آدمها !
    او ز راه ِ مرگ اين کهنه جهان را بازمی‌پايد ،
    می‌زند فرياد و امّيد ِ کمک دارد .
    آی آدمها که روی ِ ساحل ِ آرام در کار ِ تماشائيد !
    موج می‌کوبد به روی ِ ساحل ِ خاموش ،
    پخش می‌گردد چنان مستی به جای افتاده . بس مدهوش
    می‌رود ، نعره‌زنان اين بانگ باز از دور می‌آيد ،
    آی آدمها !
    و صدای ِ باد هر دم دلگزاتر ،
    در صدای ِ باد بانگ ِ او رهاتر ،
    از ميان ِ آبهای ِ دور و نزديک
    باز در گوش اين نداها ،
    آی آدمها !

    27 آذر 1320
    نیما یوشیچ

نیما یوشیج


آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! 

یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند
... روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید
که گرفت استید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید.
آن زمانی که تنگ می بندید
بر کمر هاتان کمر بند
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می کند بی هوده جان، قربان!

آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره، جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می خواند شما را.
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده.
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون
می کند زین آب، بیرون
گاه سر، گه پا
آی آدم ها!

او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امید کمک دارد.
آی آدم ها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش.
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می آید:
«آی آدم ها».
و صدای باد هر دم دل گزاتر
و در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آب های دور و نزدیک
باز در گوش این ندا ها:
«آی آدم ها»...

نیما یوشیج