کتاب ِ نیست - علیرضا روشن





  1. صبر
    انتخاب نیست
    اجبار است

    کتاب ِ نیست - علیرضا روشن

حافـــــــظ





  1. در تنگنای حيرتم از نخوت رقيب 
    يا رب مباد آنکه گدا معتبر شود

    حافـــــــظ

مولـــــــــــوی





  1. موی بشکافی به ‌عیب دیگران
    چو به ‌عیب خود رسی کوری از آن

    مولـــــــــــوی

هولا ... هولا - ناتاشا اميري






  1. آدم هاي دنيا دو دسته اند ، كساني كه در حاشيه ايستاده اند و هوا را هدر مي دهند تا كساني كه در ميان صحنه درگيرند ، به سختي تنفس كنند.

    هولا ... هولا - ناتاشا اميري

ابر و کوچه - فریدون مشیری




  1. بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم،
    همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
    شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
    شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.

    در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید
    باغ صد خاطره خندید،
    عطر صد خاطره پیچید:

    یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم
    پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم
    ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

    تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
    من همه، محو تماشای نگاهت.

    آسمان صاف و شب آرام
    بخت خندان و زمان رام
    خوشۀ ماه فروریخته در آب
    شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
    شب و صحرا و گل و سنگ
    همه دل داده به آواز شباهنگ

    یادم آید، تو به من گفتی:
    ـ «از این عشق حذر كن!
    لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن،
    آب، آیینۀ عشق گذران است،
    تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
    باش فردا، كه دلت با دگران است!
    تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!»

    با تو گفتم:‌ «حذر از عشق!؟ - ندانم
    سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
    نتوانم!

    روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد،
    چون كبوتر، لب بام تو نشستم
    تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .»

    باز گفتم كه : «تو صیادی و من آهوی دشتم
    تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
    حذر از عشق ندانم، نتوانم!»

    اشكی از شاخه فرو ریخت
    مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .

    اشک در چشم تو لرزید،
    ماه بر عشق تو خندید!

    یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم
    پای در دامن اندوه كشیدم.
    نگسستم، نرمیدم.

    رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
    نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
    نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم . . .

    بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!

    ابر و کوچه - فریدون مشیری

    + وبلاگ کافی(کتاب)شعر
    http://kafiketabpoem.persianblog.ir/post/30

پري فراموشي - فرشته احمدي





  1. اوايل عاشق هم بوديم ، بعد از مدتي همديگر را دوست داشتيم ، حالا هم به هم احترام مي گذاريم . اين ايده آل ترين تغيير شكل احساسات زن و شوهر است.

    پري فراموشي - فرشته احمدي

اینچا بدون من- بهرام توکلی





  1. دارم میرم شیره کش خونه. معتاد شدم، دارم میرم بعد از اینکه مواد کشیدم جُرم و جنایت کنم. آدم بکشم.
    همیشه لایِ مجله فیلمام یه مسلسل قایم میکنم باهاش شبا آدم میکشم، بعد دم صبح دوباره میرم شیره کش خونه. 
    کلی تو این مدت آدم کشتم؛ واسه این که منو 
    نشناسن سبیل مصنوعی میذارم، بعد میرم آدم میکُشم. به خاطرِ همینه که شبا هذیون میگم؛ چون دسته های مافیایی دنبالمن؛ دارن نقشه میکشن این خونه رو با دینامیت بترکونن...

    یه چیزی بهت بگم مامان؛ بمیری بهتر از اینه که خُل باشی ولی فکر کنی سالمی.

    اینچا بدون من- بهرام توکلی

حریم - ویلیام فاکنر





  1. مردها نمی توانند ما زن ها آن طور که هستیم ببینند و درک کنند . ما را هر طور دوست دارند می سازند و آن وقت انتظار دارند جور دیگری هم باشیم.

    حریم - ویلیام فاکنر

ای لیا




  1. سلام مخاطب خاص

    خواستم بنویسم ؛ باران حس عاشقانه یک بودن بی منت است، یک احساس ترد بین آغوش تنهایی، یک من ِ بی تو و بارانی که می خورد روی شیشه ...

    ولی دارد برف می بارد و من لابلای کلمات، ویران شده ام و نمی دانم که چرا برف همیشه تنهاست ... و
     چرا کلمات عقیم می شوند در توصیف برف.
    پنجره را باز می کنم، شاید کلمه ای از لابلای دانه های برف بنشیند روی لیوان چای ... 

    شب خوش

لنگستن هیوز





  1. رویاهاتو محکم بچسب
    واسه این که اگه رویاها بمیرن
    زنده‌گی عین مرغ شکسته بالی می شه
    که دیگه مگه پروازو خواب ببینه.
    رویاهاتو محکم بچسب
    واسه این که اگه رویاهات از دس برن
    زنده‌گی عین بیابون ِ برهوتی می شه
    که برفا توش یخ زده باشن.

    لنگستن هیوز

    برگردان: احمد شاملو

ای لیا . م





  1. دوست داشتن تو
    شبیه باران است
    می بارد
    و نمی پرسد که چرا
    کسی چتر ندارد؟

گروس عبدالملکیان





  1. و تازه می فهمم
    که برف خستگی خداست

    آن قدر که حس می کنی
    پاک کنش را برداشته
    می کشد
    روی نام من
    روی تمام خیابان ها
    خاطره ها

    گروس عبدالملکیان

زندگی اسرار آمیز زنبورها - سومانک کید





  1. اگر با آن همه خلافی که انجام داده بودم موفق میشدم به بهشت بروم، آرزو داشتم فقط چند دقیقه جلسه خصوصی با پروردگار داشته باشم. دلم میخواست بگویم ببین، من میدانم منظور تو این بود که دنیا و همه چیز را خوب بیافرینی. اما چطور توانستی اجازه دهی همه چیز این گونه از دست تو خارج شود؟ چه طور توانستی روی نظریه اولیه خودت درباره بهشت ایستادگی کنی؟ زندگی همه آدمها به هم ریخته است!

    زندگی اسرار آمیز زنبورها - سومانک کید

حمید مصدق






  1. تو به من خنديدي و نمي دانستي
    من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
    باغبان از پي من تند دويد
    سيب را دست تو ديد
    غضب آلود به من كرد نگاه
    سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
    و تو رفتي و هنوز،
    سالهاست كه در گوش من آرام آرام
    خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
    و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
    كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت

    حمید مصدق

احمد شاملو




  1. و آن‌ها که انسان‌ها را با بندِ ترازوی عدالتِشان به دار آویختند عادل نام نگرفتند.

    احمد شاملو

لوران گوده





  1. من اشتباه میکردم. از هیچ مرزی نمیشود راحت گذشت. پشت سر حتما باید از چیزی دل کند.فکر کردیم میشود بدون دردسر عبور کرد، ولی برای ترک وطن باید از پوست خود جدا شد.

    لوران گوده

دير يا زود - آلبا دسس پدس




  1. ما خودمان را گول مي زنيم و تصور مي كنيم كساني را كه دوست داريم با ديگران فرق دارند.

    دير يا زود - آلبا دسس پدس

فروغ فزخزاد




  1. آن کلاغی که پرید
    ازفراز سر ما
    و فرو رفت در اندیشه ی آشفته ی ابری ولگرد
    و صدایش همچون نیزه ی کوتاهی ، پهنای افق را پیمود
    خبر مارا با خود خواهد برد به شهر

    همه می دانند
    همه می دانند
    که من و تو از آن روزنه ی سرد عبوس
    باغ را دیدیم
    و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست
    سیب را چیدیم
    همه می ترسند
    . . .

    فروغ فزخزاد

ساده رنگ - سهراب سپهری




  1. من اناری را ، می كنم دانه ، به دل می گويم:
    خوب بود اين مردم ، دانه‌های دلشان پيدا بود
    . . .

    ساده رنگ - سهراب سپهری

روزهای برمه - جرج اورول




  1. حسادت احساس وحشتناکی است . به هیچ یک از رنج ها شبیه نیست زیرا در آن هیچ گونه تعالی یا حتی غم واقعی وجود ندارد. فقط رنج می دهد و بس . نفرت انگیز است.

    روزهای برمه - جرج اورول

سلطان باران - سال بلو




  1. انسان بودن بدبختی بزرگی است.

    سلطان باران - سال بلو

حسین پناهی




  1. چه مهمانان بي دردسري هستند مردگان
    نه به دستي ظرفي را چرك مي كنند
    نه به حرفي دلي را آلوده
    تنها به شمعي قانعند
    و اندكي سكوت... 

    حسین پناهی

دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای آوریل - هاروکی موراکامی



  1. زندگی کردن با حسادت خیلی سخته. مثل این می مونه که جهنم کوچیکت رو هی با خودت این طرف و اون طرف ببری.

    دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای آوریل - هاروکی موراکامی

قیصر امین پور



  1. اما 
    با این همه
    تقصیر من نبود
    که با این همه...
    با این همه امید قبولی 
    در امتحان سادهْ تو رد شدم .

    قیصر امین پور

ميعاد در سپيده دم - رومن گاري



  1. راه زندگی از فرصت های بر باد رفته مفروش است.

    ميعاد در سپيده دم - رومن گاري

خورخه لوئیس بورخس





  1. کم کم تفاوت ظریف میان نگه داشتن یک دست
    و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت. 
    اینکه عشق تکیه کردن نیست
    و رفاقت، اطمینان خاطر
    و یاد میگیری که بوسه ها قرارداد نیستند
    و هدیه ها، عهد و پیمان معنی نمیدهند.
    و شکستهایت را خواهی پذیرفت
    سرت را بالا خواهی گرفت با چشمهای باز
    با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه
    و یاد میگیری که همه ی راههایت را هم امروز بسازی
    که خاک فردا برای خیال ها مطمئن نیست
    و آینده امکانی برای سقوط به میانه ی نزاع در خود دارد
    کم کم یاد میگیری
    که حتی نور خورشید میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری.
    بعد باغ خود را میکاری و روحت را زینت میدهی
    به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

    و یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی…
    که محکم هستی…
    که خیلی می ارزی.
    و می آموزی و می آموزی
    با هر خداحافظی
    یاد میگیری که خیلی می‌ارزی.

    خورخه لوئیس بورخس

احمدرضا احمدی



  1. قلبم اگر یاری کند برگ های زرد پاییزی را
    شماره می کنم که دارند از پاییز جدا می شوند و
    به زمستان متصل می شوند
    برای زیستن هنوز بهانه دارم
    . . .

    احمدرضا احمدی

احمدرضا احمدی



  1. قلبم اگر یاری کند برگ های زرد پاییزی را
    شماره می کنم که دارند از پاییز جدا می شوند و
    به زمستان متصل می شوند
    برای زیستن هنوز بهانه دارم
    . . .

    احمدرضا احمدی

پائیز پدر سالار - گابریل گارسیا مارکز



  1. مردم برای بیشتر ترسیدن باید کمتر بفهمند.

    پائیز پدر سالار - گابریل گارسیا مارکز

عامه‌پسند - چارلز بوکفسکی




  1. بیشتر آدم‌های دنیا دیوانه بودند. آن بخشی هم که دیوانه نبودند، عصبی بودند. آن بخش هم که دیوانه یا عصبی نبودند، احمق بودند. 

    عامه‌پسند - چارلز بوکفسکی

پرسه در حوالی زندگی - مصطفی مستور






  1. آن بالا كه بودم، فقط سه پيشنهاد بود.

    اول گفتند زني از اهالي جورجيا همسرم باشد. خوشگل و پولدار. قرار بود خانه اي در سواحل فلوريدا داشته باشيم. با يك كوروت كروكي جگري. تنها اشكال اش اين بود كه زنم در چهل و سه سالگي سرطان سينه ميگرفت. قبول نك
    ردم. راست اش تحمل اش را نداشتم. 

    بعد موقعيت ديگري پيشنهاد كردند : پاريس خودم هنرپيشه مي شدم و زنم مدل لباس. قرار بود دو دختر دو قلو داشته باشيم. اما وقتي گفتند يكي از آنها نه سالگي در تصادفي كشته ميشود. گفتم حرف اش را هم نزنيد. 

    بعد قرار شد كلوديا زنم باشد. با دو پسر. قرار شد توي محله هاي پايين شهر ناپل زندگي كنيم. توي دخمه اي عينهو قبر. اما كسي تصادف نكند. كسي سرطان نگيرد. قبول كردم. 
    حالا كلوديا- همين كه كنارم ايستاده است - مدام مي گويد خانه نور كافي ندارد، بچه ها كفش و لباس ندارند، يخچال خالي است. اما من اهميتي نميدهم. مي دانم اوضاع مي توانست بدتر از اين هم باشد. با سرطان و تصادف. كلوديا اما اين چيزها را نمي داند. بچه ها هم نميدانند.

    پرسه در حوالی زندگی - مصطفی مستور

    + عکس از مارسین گورسکی (صفحه 7همین کتاب)

من او - رضا امیرخانی




  1. وقتی رفیق آدم چیزی از آدم خواست ، لطفش به این است که بی حکمت و بی پرس و جو بدهی . اگر حکمتش را بدانی که به خاطر حکمت داده ای ، نه به خاطر لوطی گری.

    من او - رضا امیرخانی

سلطان باران - سال بلو




  1. انسان بودن بدبختی بزرگی است.

    سلطان باران - سال بلو

فروغ فزخزاد




  1. آن کلاغی که پرید
    ازفراز سر ما
    و فرو رفت در اندیشه ی آشفته ی ابری ولگرد
    و صدایش همچون نیزه ی کوتاهی ، پهنای افق را پیمود
    خبر مارا با خود خواهد برد به شهر

    همه می دانند
    همه می دانند
    که من و تو از آن روزنه ی سرد عبوس
    باغ را دیدیم
    و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست
    سیب را چیدیم
    همه می ترسند
    . . .

    فروغ فزخزاد

دير يا زود - آلبا دسس پدس






  1. ما خودمان را گول مي زنيم و تصور مي كنيم كساني را كه دوست داريم با ديگران فرق دارند.

    دير يا زود - آلبا دسس پدس

ماهی سیاه کوچولو - صمد بهرنگی





  1. درد من حصار برکه نیست
    درد من زیستن با ماهیانی ست که 
    فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است!

    ماهی سیاه کوچولو - صمد بهرنگی

احمد شاملو




  1. و آن‌ها که انسان‌ها را با بندِ ترازوی عدالتِشان به دار آویختند عادل نام نگرفتند.

    احمد شاملو

ساربان سرگردان - سیمین دانشور





  1. سیم های زیر تار زنانه است و سیم های بم مردانه و از تلفیق این دو است که موسیقی دلنواز زندگی نواخته می شود.

    ساربان سرگردان - سیمین دانشور

رازی در کوچه ها

 

 

رازی در کوچه ها

فریبا وفی

ناشر : نشر مرکز

تعداد صفحه: 183

نوبت چاپ: سوم 1388
داستان کتاب روایت دختری به نام "حمیرا"ست که برای عیادت از پدر پیر خود به نام "عبو" راهی زادگاه خود می شود. زادگاهی که با توصیف خانم وفی بیشتر تداعی کننده مناطق جنوب شرقی کشور است. فضا سازی داستان مانند بقیه کتاب های خانم وفی بسیار واقعی می نماید. به گونه ای که خواننده همراه حمیرا پرت می شود به همان سالهای قدیم و کوچه های سراسر از خاطره و حداقل برای من تداعی کننده روزهای گرم تابستان در کوچه های دوران کودکی بود.

عبو پدر خانواده شخصیتی سخت گیر و تنگ نظر دارد که کل خانواده را در تنگای خلق و خوی بد خود قرار داده است. مرد بدبینی که حتی به زن پا به سن گذاشته خود هم مشکوک است. در مقابل او "ماهرخ" مادر حمیرا قرار دارد که مانند برده ای تمامی این سختی ها را تحمل می کند تا گزندی به کانون خانواده وارد نشود و در مقابل تمامی بد خلقی های عبو کوتاه می آید.

علاوه بر خانواده حمیرا شخصیت های دیگری در داستان همراه می شوند هرچند برخی مانند دائی حمیرا از نیمه راه داستان گم می شوند ولی الباقی شخصیت ها مانند دوست حمیرا که آذر نام دارد و یا منیر که تازه وارد محله آنان شده به صورت منطقی ای در داستان تعریف شده اند.

این کتاب خانم وفی هم مانند اغلب داستان های پیشین و پسین ایشان دارای کاراکترهای بی شماری از زنانی ست که درگیر مسائل و مشکلات جامعه سنتی گذشته و حال ایران هستند.

در هر حال داستان روانی ست. خواندنش توصیه می شود.


بخشهایی از کتاب در وبلاگ ریحان

http://reihan.persianblog.ir/

بادبادك ها - رومن گاري



  1. گاهی بهترین وسیله برای فراموشی، دیدار دوباره است!

    بادبادك ها - رومن گاري