1. آن کلاغی که پرید
    ازفراز سر ما
    و فرو رفت در اندیشه ی آشفته ی ابری ولگرد
    و صدایش همچون نیزه ی کوتاهی ، پهنای افق را پیمود
    خبر مارا با خود خواهد برد به شهر

    همه می دانند
    همه می دانند
    که من و تو از آن روزنه ی سرد عبوس
    باغ را دیدیم
    و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست
    سیب را چیدیم
    همه می ترسند
    . . .

    فروغ فزخزاد