دو دنیا

گلی ترقی

ناشر : نیلوفر

تعداد صفحه: 215

نوبت چاپ: پنجم/ 1387

قیمت : 3500 تومان

 

دو دنیا مجموعه ای شامل هفت داستان کوتاه است که به نوعی ادامه کتاب خاطره های پراکنده می باشد. داستان هائی که به شکلی روان و همراه با یادآوری و تصویرسازی تهران قدیم همراه می شود. در این کتاب یکی از داستانهای کتاب خاطره های پراکنده به نام پدر به صورت مفصل تری نقل شده است. داستانهای کتاب روایت زندگی گلی ترقی در سالهائی ست که هنوز در تهران ساکن بوده. ساکن خیابان خوشبختی در محمودیه شمیران. نقط قوت کتاب همانطور که پیشتر عنوان شد همان تصویرسازی ظریف از تهران قدیم است. 

 

 اولین روز : داستان از جائی در سال 1988 در آسایشگاهی در حومه پاریس شروع میشود. گلی ترقی در این آسایشگاه بستریست. کلینیک روان پزشکی و یا جائی برای بازیافتن احساسات. نمی دانم. گلی ترقی خاطرات دوران کودکی را به یاد می آورد. در اصل پی رنگ کل کتاب همین داستان است. 
خانم ها : داستان دو خواهر به نام های خانم گرگه و خانم ناز در تابستان هر سال وارد خانه پدری گلی ترقی میشوند. خانم گرگه زنی لاابالی و طناز و اهل تاتر و سینماست و برغکسش خواهرش خانم ناز یک زن تودار و در خود خمیده و ساکت است.
آن سوی دیوار : از کودکی خود می گوید زمانی که به کلاس پیانو می رفته و در خانه فامیل مادری از شکاف دیوار وقایع خانه همسایه را دنبال می کرده . گیتی خانم زنی که ظاهرا آدم درستی نیست . در آخر هم کلن پیانو زدن را کنار میگذارد.
گل های شیراز : از خودش می گوید زمانی که به کلاس رقص می رفته و دوستان کلاس رقص و عاشقی گل مریم و پرویز . 
فرشته ها : داستان آقای "ر" که زن فرانسوی و دخترش سوفی را ترک می کند تا با یکی از فامیل های خانم ترقی ازدواج کند . سوفی انتقام سختی از آقای "ر" میگیرد و مال و اموال او را تصاحب میکند و آقای "ر" در فلاکت در غربت به سر میبرد.
پدر : همان داستان پدر کتاب خاطرات پراکنده ولی با جزئیات و توضیحات بیشتر . در این داستان شروع داستان گلی ترقی را میخوانیم. اینکه در تهران در خیابان خوشبختی در شمیران ساکن شده اند. پدر یک انسان قوی و محکم است و بارها اشاره میکند که "فولاد است و فولاد زنگ نمیزند" . پدر درگیر بیماری قانقاریا و سایر بیماری هاست ولی خم به ابرو نمیآورد.
آخرین روز : خاتمه کتاب به نوعی به همان داستان اولین روز بر میگردد. خانم گلی ترقی از آسایشگاه مرخص شده است.

 

نمره من به این کتاب: 4.5 از 5

 

بریده هایی از کتاب :

می پرسد :

 - ملیت؟

- ایرانی.

- حرفه؟

- نویسنده.

- محل تولد؟

- تهران.

همهمه شیرین شهری آشنا توی سرم میچرخد . باغ شمیران. مثل خوابی سبز، پشت پلکهایم می نشیند.

تهران، با آن حرف بازیگوش  "ر"  که زیر زبان میغلتد، و آن "آ"ی کشیده بلند، مثل دهانه وسوه انگیز بازاری رنگین، من را در خود فرو میکشد. کسی از دور صدایم میزند، کسی از آنسوی کوه ها و دریاها.

 

آینه کوچکی دارد که زیر بالشش قایم میکند و به من میگوید که فقط زن های ظاهربین و دور از خدا به فکر زیبائی و ریخت و قیافه خود هستند.

 

خانم ناز برایم از شیطان و جهنم و از چشم بزرگ و نامرئی خدا که همه جا هست و همه چیزها را می بیند، میگوید و دلم را پر از دلهره های عجیب میکند. نگاه همیشه مراقب خدا را، نه تنها توی تاریک ترین کنج باغ و صندوق خانه، بلکه توی فکرهای پنهانی و خواب هایم حس میکنم و میترسم. زیر دوش از حجالت به خودم می پیچم و نمیدانم چگونه بدن برهنه ام را از آن چشم بزرگ پنهان کنم.

 

برای من هم چادر نمازی گلدار دوخته و وادارم می کند پا به پای او نماز بخوانم . من نمازهایم را جمع می کنم و مال سه چهار روز را با هم می خوانم . گاهی وقت ها که عجله دارم جر می زنم و رکعت ها را کوتاه می کنم و سر و ته قضیه را هم می آورم .

 

گیتی خانم از تمام آنها بهتر است چون بدجنس و دروغگو نیست . همین است که هست ، خوب یا بد . نمی ترسد و به حرف های پشت سرش اهمیت نمی دهد .

 

اولن بار است که بستنی آلبالوئی به تهران و سرپل رسیده و مزه این بستنی با تمام مزه هایی که تاکنون چشیده ام فرق دارد. چیزی ست مثل مزه اولین عشق، اولین نمره بیست، اولین سیگار یواشکی.

 

پدر معتقد بود الاغ همیشه الاغ می ماند. چه پیر چه جوان.

 

بعضی زخم ها هستند که جوش نمیخورند. مزمن میشوند و با گذشت زمان عمیق تر میشوند. 

 

به آتش افروز و نامزدش نگاه می کنم و از خودم می پرسم که چگونه می شود غریبه ای را دوست داشت و همراه او به سوی سرنوشتی ناشناخته رفت ؟


منبع : وبلاگ بوی ریحان در باغ پیچید ....