روی ماه خداوند را ببوس

مصطفی مستور

ناشر : نشر مرکز

تعداد صفحه:112

نوبت چاپ: دوم/ 1381

قیمت : 890 تومان

 

یونس دانشجوی دکترایی ست که موضوع پایان نامه اش بررسی جامع شناختی خودکشی دکتر محسن پارساست. همسر عقد کرده اش هم در حال جمع آوری پایان نامه خود با عنوان " مکالمه خدا و موسی در کوه طور" می باشد و پدر همسرش هم شرط ازدواج این دو را به پایان رساندن رساله دکتری یونس قرار داده است.  سایه همسر یونس شخصیتی مذهبی دارد که خداوند در تمام امور جاری زندگی اش جریان دارد و بر خلاف او یونس دچار شک و شبهه شده است. شک درباره وجود خدا و ارتباط جهان با یک خلق کننده مدبر. هرچند یونس در ابتدا رشته فلسفه را انتخاب کرده است تا بتواند با ان به جنگ شک و شبهات درباره خدا برود ولی خود گرفتار این شبهات می شود.

 مهرداد از دوستان دوران نوجوانی و مدرسه یونس از آمریکا به ایران باز می گردد . مهرداد به عشق دختری آمریکایی به نام جولیا که با اون نامه نگاری هم داشته به آمریکا میرود و با او ازدواج می کند. همسر مهرداد دچار سرطان شده است. علی هم یکی دیگر از شخصیت های داستان است که شخصیتی معتقد و متکی به خداشت. توکل دارد و بدر اعتقادات او خدا چیزی نیست که لت کجاسبات و جساب و کتاب نیاز به اثبات داشته باشد. 

سعی یونس برای چرایی کشف داستان خودکشی دکتر پارسا او را به دختری به نام مهتاب می رساند که از شاگردان دکتر پارسا بوده و پارسا عاشق او می شود و در نهایت خود را از ساختمان مقابل خانه دختر به پائین پرت می کند. به گمان علی پارسا نتوانسته عشق را تحمل کند و به همین خاطر دست به خودکشی زده است و ...

 

این کتاب به زبان روسی نیز ترجمه شده و برگزید جشنواره قلم زرین نیز می باشد. چاپ اول کتاب در سال 1379 بیرون آمد و پس از آن به صورت متعددی دوباره چاپ شد. آغاز داستان با آمدن مهرداد دوست دوران دبیرستان یونس آغاز می شود. ابتدای داستان با یک داستان عشقی آغاز می گردد. اینکه مهرداد اسیر عشق دختری آمریکایی می شود و به خاطر او حاضر می شود ترک دیارو وطن کند. خواننده همینجا درگیر موضوعات ذهنی یونس می گردد. یونسی که خودش هم عاشق است ولی نه به معنای واقعی کلمه. او سایه را دوست دارد ولی مثل مهرداد عاشق نیست. مستور همین ابتدا میخ دل و احساس را روی منطق خواننده می کوبد. اینکه همیشه عقل جوابگو نیست وهمین خط سیر را تا ته داستان ادامه میدهد و در پایان داستان هم به عاشق شدن دکتر پارسا میرسد و ...

داستان مانند سایر داستانهای مستور بیانی ساده و روان و گاه شعرگونه دارد که بدون هیچ پیچش و سردرگمی به پیش میرود. البته در جایی هم مجبور می شود با توجه به شرایط جامعه چرخشی هم به سوی پر رنگ کردن باورهای مذهبی داشته باشد. جایی که راننده در رستوران نشسته است و داستان کشف و شهودی خود را درباره شنیدن صدای سوسک برای علی تعریف می کند. علیرضا (علی) در این داستان بیشتر شبیه یک ناظر است که بالا سر پیمانکار (یونس) ایستاده و خطاهای او را گوشزد می کند. گاهی این پیمانکار از کوره هم در میرود و به نصایح ناظر توجهی ندارد ولی در پایان متوجه می شود که حق با ناظر است.

مستور سعی کرده ارتباط بین شخصیت ها و ماجراهای داستان را حفظ کند. آدمها را رها نمی کند. مهرداد و علیرضا را تا ته داستان با خود می کشد و هر از گاهی سکانسی به آنها اختصاص میدهد. اما گاهی داستان دچار سردرگمی هم می شود. مخصوصن پایان بندی کتاب که به کشف ماجرای خودکشی پارسا می انجامد می توانست خود بخش اعظمی از کتاب را بر دوش بکشد و به این سادگی با چند نامه ی عشقی ردوبدل شده بین پارسا و مهتا به پایان نرسد.

پایان کتاب هم علی رغم اینکه به نظر میرسد باز مانده است ولی به نظر بنده به صورت زیرکانه ای به خوشی و سلامتی به پایان میرسد جایی که کودک می گوید بادبادکش تا خدا رسیده است و یونس را به سمت از بین بردن شبهاتش بیشتر سوق میدهد.

کتاب خوبی ست. خواندنش توصیه می شود ..

  

نمره من به این کتاب: 4.0 از 5

بخش هایی از کتاب / http://reihan.persianblog.ir/post/762/