1. سگ خودت باش

    میگویند : روزی سگی داشت در چمن علف میخورد . سگ دیگری از کنار چمن گذشت . چون این منظره را دید ایستاد .( آخر ندیده بود سگ علف بخورد )
    ایستاد و با تعجب گفت : " اوی ! تو کی هستی ؟ چرا علف میخوری ؟ " 

    سگی که علف می خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت : 
    - : " من ؟ من سگ قاسم خان هستم ! " 

    اون یکی سگ پوز خندی زد و گفت : 
    - " سگ حسابی ! تو که علف می خوری ؛ دیگه چرا سگ قاسم خان ؟ اگر پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز یک چیزی ؛ حالا که علف می خوری دیگه چرا سگ قاسم خان ؟ سگ خودت باش !!

    زمستان بی بهار - ابراهیم یونسی