1. چهره آرامی دارد پیرمرد. همین دیوار به دیوار شرکت یک بقالی کوچک و جمع و جور دارد. گاهی روی چهارپایه جلوی مغازه می نشیند و حافظ می خواند. چندباری هم به اصرار خودش برایم فال گرفته بود. هربار هم تفسیر طول و درازی می داد که چه می شود و چه نمی شود. 
    گاهی به بهانه های مختلف میروم برای خرید. حتی شده یک دانه شکلات ولی غرض بیشتر دیدن چهره آرام پیرمرد است که تا ساعتها تاثیر این آرامش را در خودم هم حس می کنم.

    برخی آدمها نه چهره زیبایی دارند و نه اندام ورزیده و دلربا، ولی در چهره شان چنان آرامشی موج می زند که دیگران را نیز بی نصیب نمی گذارند از این آرامش روحی. 

    امروز هم نشسته بود طبق معمول و حافظ می خواند. تا مرا دید چشمانش را بست و گفت این هم فالت. گفتم بدون نیت؟! 

    خندید و گفت : تو که همیشه یک نیت تکراری داری:

    صوفی بيا که آينه صافيست جام را
    تا بنگری صفای می لعل فام را

    راز درون پرده ز رندان مست پرس
    کاين حال نيست زاهد عالی مقام را
    . . .

    تفسیرش هم بماند ...